سُقُلمه

همون نشگون خودمون!

سُقُلمه

همون نشگون خودمون!

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

۳۶ مطلب با موضوع «دست نوشته های مچاله» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰


یه نفس عمیق کشیدم
آخیییییییییییییییش
ماه رمضان هم تموم شد
نمازعیدم خوندیم
یه دفه چشش گرد شد
جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!
تموم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
نه جانم تازه شروعه نگاکن دنیامنتظرته باهمه خوشگلیاش
واستاده نگات میکنه
نه
صدات میکنه
نیازی به سکوتم نیس
صدای فریادش همه جاپیچیده
پاشوبرو کامپیوترت رونگاکن!
نه
نمیخواد پاشی
همینجا
یه نگابه گوشیت بنداز!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یادت نره
خودش گفته همه گناهات دیلیت میشه
توچیو تو زندگیت دیلیت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


پیوست:عکس واس نماز عید امسال که آقاهمراه بانوه شان شرکت کردند!



  • ۲
  • ۰

دیقه90!

روز آخره..
مهمونی رومیگم!
آخرش اینقده مهربون بودودوسم داش که یه شب دیگه هم نگهم داش!
بغض گلوم گرف وقتی فهمیدم مهمونیش داره تمام میشه..
تازه گفته همین جوری نمیذارم بابغض بری!
برام جشن گرفته تادلم واشه
اماگفته یادت باشه همیشه کنارتم!
نکنه فراموشم کنی..
نکنه یادت بره یک ماه مهمون بودی وباهم نون ونمکی خوردیم..
به خودم میگم حواستوجمع کن!
من دیگه نمیخوام آدم قبل مهمونی بشم!
حالامث بچگیا یه یاعلی میگم تاخودش دستموبگیره وبلندکنه!
*یاعلی*

  • ۱
  • ۰

اللهم...

بابچه هامجموعه فرهنگی رفته بودیم گلستان شهداواس افطار
طبق عادت همیشگی بچه هاقبل شروع به خوردن بلندگفتن"اللهم رزقأحلا لأواسعا"
یه دفه صدای جمع مردونه بلندشدکه"اللهم رزقأحلا لأواسعاوزوجنامن الحورالعین!!!!!!!"
مانگاکردیم دیدیم یه گروه پسراونطرف نشسته!
حالاماروبگونمیدونسیم بخندیم یاگریه کنیم!
ینی سوتی بالاتره اینم هس؟!
  • ۳
  • ۰

 

روزجمعه همراه باخواهرکوچکم راهیه راهپیمایی شدیم...

در راه برگشت کنار خیابان واستاده بودم تا بلکه تاکسی بیادوسوراشیم که یه ماشین شخصی واسمون ایستاد اول ترسیدم اما نگاه کردم دیدم خانم مسنی جلو کنار راننده نشسته ازم پرسید:کجامیرید؟

و وقتی دید مسیرمون یکیه گفت که سوارشیم

باخواهرم والبته بایکم ترس سوار شدیم

وقتی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم خواهرم گفت: چرابهش پول ندادی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

گفتم:ببین آجی بعضی آدما بخواطرکارخوب پول نمیگیرن

گفت: نه تو دروغ میگی توپول ندادی!!!

تودلم گفتم حالابیابچه رو راضی کن که تو این دنیا کارخوب وآدم خوب هم وجود داره

هرکاری کردم باورش نشد که میشه آدم خوبی هم وجود داشته باشه

همش ازپول حرف میزد....

غروب جمعه خیلی دلم گرفت باخودم قرار گذاشتم وقتی خودم ماشین گرفتم منم یکم خوب باشم تاشاید این زنجیره خوبی ادامه پیداکنه ونسل بعد من اینقده با

خوبی بیگانه نباشن...

 

  • ۲
  • ۰

میگن شب قدر مقدرات یک سالت ثبت میشه

میگن حواست باشه جانمونی یه وقت!!!!

اما

من میگم چی بخوام که ضررنکرده باشم

میگه همه دغدغه هات

خونه

کنکور

همسر

کار

دانشگاه

سواد

زندگی خوب!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

هیسسسسسسسسسسسسسسسسسس

بذارصدای قلبم رو بشنوم...

  • ۲
  • ۰

آماده میشم واس رفتن به خونه تو..
میخوام سه روزمقیم درگاهت بشم..
سه روزشیرین
باتو
غبارخوادخواهی ازدلم پاک کن
تاکم کم خداخواهی رویادبگیرم!