سُقُلمه

همون نشگون خودمون!

سُقُلمه

همون نشگون خودمون!

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
نویسندگان

۶ مطلب با موضوع «کربلای ایران» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰



ماکه رفتیم!

مادر پیری دارم وزنی و3بچه قدونیم قد;

از دار دنیاهیچ ندارم الا یک پیام..

یقه تان را میگیریم اگر

"ولایت فقیه" را تنهابگذارید!





پی نوشت:قسمتی از وصیت نامه شهیدمجید محمدی


  • ۳
  • ۰

وقتی ازهمه دل بریدی
حتی از بچه ی نیامده ات..
وگفتی :"کلناعباسک یازینب"
دل دشمنت لرزید..
گفتنت راتاب نیاورد..
راهی شد..
مثل اینکه اوبیشتر ازما "عباس زینب "را میشناسد..


پی نوشت:رئیس جمهور آمریکا روز جمعه فرمان اعزام نیروی زمینی به سوریه را صادر کرد.
برای سلامتی مدامفعین حرم دعاکنید..








عکس نوشت:شهید سجاد طاهرنیا از رزمندگان و شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) است که چند روز پیش در پی مجاهدت و دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شرف شهادت نائل آمد.
از این شهید عزیز 2 فرزند به یادگار مانده که فرزند دومش تنها 20 روز است که متولد شده و هیچ وقت نتوانست آغوش گرم پدر را حس کند.

 

  • ۳
  • ۰

قرار نبود به عملیات برود!
نه سن و سالی، نه قد و قامتی و نه هیکلی! انتظاری هم نمیشد داشت از یک بچه 11ساله!
کسی اسمش را نمیدانست. یعنی خودش نگفته بود که مبادا او را به پشت جبهه منتقل کنند.
شب عملیات رسم بود هر دفعه روضه یکی از شهدای کربلا را می خواندند تا بچه های گردان حسابی عاشورایی بشند!
آنشب قرعه به نام حضرت قاسم خورده بود! بچه ها فقط به او نگاه میکردند و زار زار گریه می کردند!
روضه از این مجسم تر نمیشد!
شب، عملیات شروع شد!
بعد عملیات وقتی بچه های فرماندهی مشغول گرفتن آمار شدند یکی از کسانی که در سرشماری نبود اون بود.
تمام بچه ها برای پیدا کردنش بسیج شدند، بعد چند مدتی صدای فریاد یکی از بچه ها بلند شد که: بیاین! اینجاست!
وقتی بهش رسیدند آروم خوابیده بود، گلوله مستقیم به گلوش خورده بود، چیزی از پاهای کوچیکش باقی نمونده بود، شنی های تانک از روشون رد شده بود!
وقتی بچه ها پیراهنش رو باز کردند تا پلاکش رو در بیارند و آماده انتقال به عقبش بکنند،دیدند روی زیر پیرهن تنش با ماژیک و خط بچه گانش نوشته بود:
نام:قاسم!
می خواستم ببینم چه چیزی هست که از عسل شیرین تر است!

پیوست:منبع اصلی نامعلوم!

  • ۲
  • ۰


شهیدعلیرضاکریمی

و3شهیدگمنام که خودم براشون اسم گذاشتم وگاهی باهاشون به عنوان برادر نداشتم درد دل میکنم...

ابراهیم

وعباس

که مزارشون گلزار شهداست

وهادی

که مزارش توی دانشگاهمونه!

.

.

.

.

.

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

پیوست:از همه عزیزانی که این پست رو می خونند،

می خوام که تو وبلاگشون اسم ۳ شهیدی که باهاشون انس دارند رو برای زنده کردن نامشون،

توی مطلبی با همین عنوان قرار بدن و از دوستانشون بخوان که همین کار رو انجام بدن...

بسم الله...

  • ۰
  • ۰


امروز صبح بابچه ها زدیم به کوه!

باخودمون گفتیم تااینجاکه اومدیم یه زیارتی هم از شهدای گمنام بکنیم

درحال زیارت بودم و باخودم فکرکردم آخه چرا این همه راه این شهدارومیارن بالاکوه دفن میکنن مگه جاقحطیه؟!

یکم که دقیق شدم فهمیدم این یه تمثیل خیلی قشنگه...

دیدین وقتی یه نفررو خیلی دوست داری بش میگی:روچشم ماجاداری!

درواقع این یعنی شهدای ما قهرمان اند پس در قله جادارن روچشم ماجادارن نه اصلا بالاتر رو سرماجادارن واس ماهاکه معنیه زنده بودن شهدارو هنو نفهمیدیم خوب تلنگریه!

امروز وقتی پایین اومدم به پشت سرم نگاه کردم و گفتم:دلم قرصه که زیر سایه ی شما زندگی میکنم

از اون روزیه پاکی که خدابتون میده به ماهم بدین!

پیوست:عکس اول ازخودمه وعکس دوم آقای ورزشکار!
  • ۱
  • ۰

توچه می کنی؟!

واینک درمحاصره شهیدان هوااز

بوی شهیدپراست..

به هرطرف که می نگری

شهیدی رامیبینی

که باچشمان نافذوعمیقش

نگران است که

توچه می کنی؟!

سنگین است وطاقت فرسازیربارنگاهشان

حس می کنی که در وجودت چیزی درهم میرزد..

 پیوست:دست نوشته دانشجوی شهیدمجیدکریمی ثانی