سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
تو که با منی همیشه چه ترا چه لن ترانی
پیوست:هربیت برای یه شاعره خاصه که شاید درجواب هم شعرگفتن
ارنی: خودت را به من نشان بده
لن ترانی: هرگز مرا نخواهى دید
تری: می بینی
تمــآم ِ کمـد هـآ را زیــر و رو مـﮯ کنم
لبـاس هاے بهارے
بارانـﮯ هـآ
خانگـﮯ هآ
مجلسـﮯ هـآ
خستـه مـﮯ شوم از این همـه رنگ و مـدل
نگـآهـم به تـو گـره کـه مـﮯ خورد ،
آرامــ مـﮯ شوم .
ساده بودنت ، دنیــآ مـﮯ ارزد
مشکـﮯ ِ آرام ِ من :)
پیوست:این متن رو رزق وب گردی امروزم بود خیلی دوسش داشتم انگار حرف دل خودمه!